شیطنت جدید عزیزکم
امروز صبح بعد از صبحانه خوردن و کلی بازی کردن ؛ بالاخره موقع رسیدن به کارهای خونه رسید و من رفتم آشپزخونه و مشغول مرتب کردن وسایل بودم که شما وارد شدی و در کابینت اولی رو باز کردی و منم که خیالم راحت بود که همه وسالی پلاستیکی ها اونجاست به کارم ادامه دادم و یهو دیدم ناپدید شدی و دنبالت گشتم دیدم یه سبد برداشتی و در حال فرار کردن بسمت اتاق خوابی. تا گفتم وایسا دویدنت شدیدتر شد و در حال ریسه رفتن فرار میکردی ... وای که دیدن این صحنه چه لذتی داشت ... پسر شیطونم عاشقتم عزیزم عرفان شیطونکم ؛ عاشقتم مامانی (پنجشنبه 91/09/30) ...